1. Skip to Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
تلگرام ۲

د 

گفت : این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند

مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند:

فرزند شما یک نابغه است واین مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید

 

 

 

 

سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود  روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار اورا کنجکاو کرد آن را دراورده و خواند 

نوشته بود : کودک شما کودن است از فردا اورا به مدرسه راه نمی دهیم 

ادیسون ساعتها گریست 

 

 

ودر خاطراتش نوشت :

توماس آلوا ادیسون 

کودک  کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد 

تقدیم به مادران (heart)(heart)

یه مطلب خیلی جالب 

 

اینکه چرا در اسلام تاکید به

بویدن گل نرگس شده است؟؟

 

  علم امروز دلیل آنرا ثابت کرده است.

.

از امام رضا (علیه‌السلام) روایت شده است از بوییدن گل نرگس غفلت نکنید.

هر روز گل نرگس را ببویید. چنانچه میسر نشد هفته ای یک‌بار، در غیر این صورت ماهی یک‌بار، اگر نتوانستید سالی یک‌بار و حداقل در طول عمرتان حتماً یک‌بار

بوی گل نرگس را استشمام کنید زیرا در بدن رگی است که انسان را دچار افسردگی می‌کند و بوی گل نرگس از بین برنده و درمان افسردگی است.

.

امام رضا (علیه‌السلام)

گل نرگس ببوييد ؛ زيرا از زكام ، ايمنى مىبخشد . همانند سياهْ دانه

 

گل نرگس کلید درمان افسردگی

 

دانشمندان کشف کرده اند که مولفه های تشکیل دهنده گونه های گل برف در آفریقای جنوبی و گلهای نرگس می توانند از سد خونی مغزی یا دیوار دفاعی که مغز را منزوی نگاه می دارد، عبور کنند. این سد مشکل مهمی برای پزشکان در درمان شرایط مغزی چون افسردگی است، چرا که دربرگیرنده پروتئینهایی است که به محض ورود دارو آن را پس می زند.

.

بهمچنین.

داستانی زیبا از مولانا :

پیرمردتهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند 

و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت .

از قضا یکروز که به آسیاب رفته بود 

دهقانی مقداری گندم در دامن لباسش ریخت 

پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه 

دوید !!!! در همان حال با پرودرگار از مشکلات خود سخن می گفت 

وبرای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار میکرد :

(( ای گشاینده گره های ناگشوده , عنایتی فرما و گره ای 

از گره های زندگی ما بگشای ))

پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره ای از گره هایش باز شد 

و تمامی گندمها به زمین ریخت !!!!!!

او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا �