تمامی پیشنهادات
ورود کاربران
آمار بازدید کنندگان
بازديد روز گذشته :19
بازديد اين هفته :20
بازديد اين ماه :201
مجموع آمار بازديد ها :80724
درحال حاضر 2 میهمان و هیچ یک از اعضاء آنلاین می باشد.
تعداد اعضا
تعداد اعضای ویژه : 70
جملات تصویری زیبا سری 97 - خرداد
- توضیحات
- دسته: جملات زیبا و الهام بخش برای زندگی!
- نمایش از 14 خرداد 1397
- نوشته شده توسط رسول رحیمی
- بازدید: 668
جملات الهام بخش و بسیار زیبا برای زندگی
جملات بسیار آموزنده از نادرشاه (2)
- توضیحات
- دسته: جملات زیبا و الهام بخش برای زندگی!
- نمایش از 09 خرداد 1394
- نوشته شده توسط رسول رحیمی
- بازدید: 730
جملات بسیار آموزنده از نادرشاه
جملات بسیار آموزنده از نادرشاه
میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ جملات قصار ∞∞∞∞∞∞∞∞
سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ مطالب آموزنده ∞∞∞∞∞∞∞∞
تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ سخنان آموزنده نادر شاه افشار ∞∞∞∞∞∞∞∞
باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ مطالب آموزنده ∞∞∞∞∞∞∞∞
از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ جملات قصار ∞∞∞∞∞∞∞∞
اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ سخنان نادرشاه افشار ∞∞∞∞∞∞∞∞
خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ سخنان آموزنده ∞∞∞∞∞∞∞∞
وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند . نادر شاه افشار
هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند … نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ مطالب آموزنده ∞∞∞∞∞∞∞∞
شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ جملات قصار ∞∞∞∞∞∞∞∞
فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ سخنان نادرشاه افشار ∞∞∞∞∞∞∞∞
کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ جملات قصار ∞∞∞∞∞∞∞∞
هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ مطالب آموزنده ∞∞∞∞∞∞∞∞
لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ سخنان بزرگان ∞∞∞∞∞∞∞∞
برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ جملات قصار ∞∞∞∞∞∞∞∞
گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند . نادر شاه افشار
∞∞∞∞∞∞∞∞ سخنان آموزنده نادر شاه افشار ∞∞∞∞∞∞∞∞
کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم . نادر شاه افشار
کلمات قصار (2)
- توضیحات
- دسته: جملات زیبا و الهام بخش برای زندگی!
- نمایش از 19 ارديبهشت 1394
- نوشته شده توسط رسول رحیمی
- بازدید: 801
کلمات قصار
اگر در رودخانه به سر می بری باید با تمساح دوست شوی
امید تخم مرغی است که گروهی پوستش و گروهی سفیده اش و گروهی زرده اش را در اختیار دارند(ضرب المثل آلمانی )
1-خداوند به هر پرنده ای دانه ای می دهد ولی آن را داخل لانه اش نمی اندازد .
2-شگفتا که آسمان استراحتگاهی برای پرندگان ندارد
3- به خدا نگو مشکل بزرگی داری ، به مشکل بگو یک خدای بزرگ و نیرومند داری
4-همه تولدها با گریه شروع می شود
5-جایی که همه می لنگند ، بر کسی که نمی لنگد می خندند
6-به جای لعنت فرستادن به تاریکی ، یک شمع روشن کنید
7-به هنگام خشم نه دستور ، نه تنبیه و نه تصمیم حضرت علی ( ع)
8-مردم دروغ های بزرگ را باور می کنند ، نه حقایق کوچک را
9-تملق خوراک ابلهان است
10-امام باقر ( ع) : با پنج نفر همنشین نشو : بنده شکم – بخیل – دروغگو – احمق – بیزار از خویشاوند
11-امروز اولین روز از بقیه عمر شماست
12- هرگز امید را از کسی نگیرید ، شاید این تنها چیزی باشد که دارد
13- درود بر کسانی که هیچ نمی گویند ، به شرط آنگه هیچ نگویند
14-قبرستان ترمینال مرده هاست
15-قطره بارانی که در دریا می افتد ، چه شنا بلد باشد ، چه شنا بلد نباشد ، غرق می شود
16-به تعداد ناکامیها روزنه امید وجود دارد .
17- به اندازه چشمانم شما را می خواهم ، ارادتمند شما موش کور
18-مایوس نباش ، زیرا ممکن است آخرین کلید که در جیب داری قفل را بگشاید .
19- آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد ، به یاد من باش که من همیشه به یاد توام ( خداوند )
20-دنیا ارزش این حرفها را نداره چه برسه به اون حرفها !!!
21- ای بیوفا رسم وفا از غم نیاموزی چرا غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر می زند
22- مراقب باشید که آینه دلتان غبار نگیرد ، وگرنه هیچ شیشه پاک کنی نمی تواند آن را پاک کند .
23-آن کس که اخلاقش بد است اول خود را عذاب می دهد و دوم خودش را ...
24- عزرائیل به خاطر اضافه کاریهای زلزله بم ، یک ماشین ماکسیما گرفت
25- اگر آه تماشگران اثر داشت ، یک داور هم زنده نمی ماند .
26-هیچ گربه ای محظ رضای خدا موش نمی گیرد .
27-آن قدر انتظار کشیدم ، که دفتر نقاشیم تمام شد .
28- برای آنکه نفهمد که نمی فهمد ،خود را به نفهمی می زند .
29- اراده خوب راه را کوتاه می کند
30- بهترین خاطره قزوینی : یک کوچه – یک بچه بدترین خاطره قزوینی : من بچه – یک کوچه
31-سایه چهار نژاد انسان یعنی : سرخ – زرد – سیاه – سفید همگی یکرنگ است .
32-خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
33- حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند .
34-برای تحقق رویاهایت به واقعیت ، بایستی از خواب بیدار شوی
35- دشوارترین قدم همان قدم اول است مثل بلژیکی
36-نادان در دوردست ها به دنبال خوشبختی می گردد و دانا آن را زیر پاهایش پیدا می کند
37-مقام نیست که انسان را می سازد بلکه انسان است که مقام را می سازد
38- تجربه معلم سختگیری است اول امتحان می کند ، بعد درس می دهد .
39- اگر به راه خطا می روی ، از برگشتن نترس
40- در قلب خود بنویسید : هر روز بهترین روز سال است
41- انسان ، همان چیزی است که باور دارد
42- خوشبختی میان پرده ی بدبختی هاست
43- صداقت ، نخستین فصل دفتر دانایی است
44- امید نصف خوشبختی است
45- برای زندگی بهتر فکر کنید اما غصه نخورید
46- عفو کردن خطا ، انتقامی ملایم است
47- چاپلوسی هم گوینده و هم شنونده را فاسد می کند دیل کارنگی
48- پاسخ ملایم موجب فروکش کردن خشم و غضب می شودد کتاب مقدس انجیل
49- مرد بزرگ همیشه آرام است و مرد کوچک همیشه مضطرب
50- خردمند کسی است که کردارش ، گفتارش را تصدیق کند
51- آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند
52- از روی سوال های افراد بهتر از جواب های شان می توانید درباره ی آنها قضاوت و داوری کنید
53- تجربه و موفقیت را روی تختخواب نرم و پر قو نمی توان به دست آورد
54- اندیشمند بودن تنها در هنگام خشم معلوم می شود امام حسین ( ع)
55- با درخت دانش ، کردار نیک است نه گفتار نیک ( مثال بزنید ؟ ) امام علی (ع)
56- هرکس ادب ندارد عقل ندارد امام محمد باقر (ع)
57- از دوستی با افراد سخن چین دوری گزینید امام جعفر صادق ( ع)
58- در دنیا به نعمتی نمی رسید مگر با از دست دادن نعمتی دیگر (مثال بزنید ؟) امام علی ( ع)
59 –از آن چه باید پوزش بخواهی بپرهیز امام جعفر صادق ( ع)
60- خنده ی بی جا نشانه نادانی است امام حسن عسگری ( ع)
61- برترین مال آن است که حافظ آبروی انسان باشد امام رضا (ع)
62- کسی که می خواهد روزیش افزون گردد ، صله رحم ( دیدار از خویشاوندان )کند امام حسین (ع)
63- هرکس دوست خود را پنهانی اندرز دهد او را آراسته است امام حسن عسکری (ع)
64- دوست هر انسان عقل و دشمنش جهل و نادانی است امام رضا (ع)
65- انسان عاقل کسی است که غصه ها را فرو برد امام رضا (ع)
66- همواره به تاخیر انداختن کارها موجب سرگردانی می شود امام رضا (ع)
67- بهترین ازدواج آن است که آسان تر انجام گیرد رسول اکرم (ص)
68- به دنبال کسی نباش که بتوانی با او زندگی کنی ، به دنبال کسی باش که نتوانی بدون او زندگی کنی
69- بعضی مواقع آن قدر پشت دری بسته می ایستیم که از دیدن درهای بازدیگر باز می ایستیم
اگر بخواهم پرنده ای را محبوس کنم ، قفسی به اندازه آسمان می سازم
فکر شو بکن اون کیه ؟ فکرشو بکن من کیم ؟ فکرشو بکن تو کی ؟ برو بابا کی حال داره این همه فکر کنه !!!J
زندگی یک پازل بزرگ است در چیدن قطعات آن دقت فراوان کنید
تعطیلات مانند شاهان می آیند و مانند گدایان می روند !!!
برای اثبات راه خود نیازی نیست که راه دیگران را غلط قلمداد کنیم
سرمایه های هر دلی، حرفهایی است که برای نگفتن دارد . زنده یاد دکتر شریعتی
بزرگترین مشکلات قابل حل هستند ، اما کوچکترین بهانه ها هرگز هرگز هرگز !!!
مثل زغال باش که باهمه سیاهیش یه رنگه ، نه مثل تخم مرغ که با همه سفیدیش دو رنگه !!! ( تقدیم به همه سیاهها که فکر می کنند سبزه اند )
در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد
هرکه گره از کار مسلمانی بگشاید ، خداوند در دنیا و آخرت گره از کارش خواهد گشود . امام حسین ( ع)
می توان حقیقتی را دوست نداشت ، اما نمی توان منکر آن شد.
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید.
اگر می خواهی در برابر قاضی نایستی ، پشت سر قانون حرکت کن !!!
دوست بدارید کسانی را که به شما پند می دهند نه مردمی که شما را ستایش می کنند.
70- اگر برای تایید ارزش خودتان به دیگران متکی باشید ، این ارزش مال دیگران است نه از آن شما !!!
71- برای زندگی فکر کنید غصه نخورید دیل کارنگی
72-M بیلدیگو وی سوروشما ( ضرب المثل ترکی = آنچه راکه می دانی مپرس یا چو دانی و پرسی سوال ات خطاست )
تا رسیدن به امکانات مطلوب ، به استفاده از امکانات موجود باید قانع بود
کسی که به همه مردم دلسوز باشد ، مصالح شخصی خود را درک نمی کند
شمع در هنگام مردن خانه را روشن تر می کند
دسترسی به آسایش و آرامش فردا ، بدون تحمل رنج و زحمت امروز حاصل نمی شود
کسانی که به انتظار فردا نشسته اند ، مسلما امروز را از دست داده اند ( دقت کنید امروز فردای دیروز بوده است )
کسی که حرف می زند می کارد و آنکه گوش می دهد درو می کند
دیروز را فراموش کنید ، امروز کار کنید ، به فردا امید وار باشید
آرام ترین کلمه "آرامش " است ، به آن برس - ًسمی ترین کلمه " غرور " است آن را بشکن
Bسقف آرزوهایت را تا جایی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی !!!
کسی که خوب فکر می کند لازم نیست زیاد فکر کند
کشنده ترین کلمه "اضطراب "است ، آن را نادیده بگیر -ارزش یک ساعت را ، از عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند
بدون باختن برنده نمی شوی مثل روسی ( موفقیت = 99 درصد تلاش + یک درصد شانس )
دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هر کس بودن است
از زندگی هر آنچه لیاقتش را داریم به ما می رسد نه آنچه که آرزویش را داریم
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند ، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
ضرب المثل چینی : اگر از زندگی مجردی لذت نمی بری ، ازدواج کن ، زمانی که ازدواج کردی آنگاه می توانی از زندگی مجردی لذت ببری !!!
کار بزرگ وجود ندارد به شرط آنکه آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد ( سایه لیاقت کسانی است که در آفتاب کار می کنند )
امید درمانی است که شفا نمی دهد ولی کمک می کند درد را تحمل کنیم ( هرگز هرگز امید را از کسی سلب نکن شاید این تنها چیزی باشد که دارد )
از شکست خوردن خود ، راه شکست دادن را تجربه کنید
لازمه خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست ، بلکه حذف کردن افکا رمخدوش و کهنه است
از میان کسانیکه برای دعای باران به تپه ها می روند ، تنها آنان که با خود چتری به همراه می برند به کار خود ایمان دارند
هزاران مشعل در مسیر زندگی ات نصب شده ، اگر طالب حرکت هستی یکی را بردار و بهانه نیار !!!
انسان موفق کسی است که می داند چه می خواهد و می داند که چگونه بخواهد ( روی این جمله خوب فکر کنید رحیمی )
یادی از سخت افزار : پاسخ مسئله را پیدا کنید : اگر باشد حاصل عبارت چیست ؟
کسی که اندیشه اش کم باشد ، سختیش فراوان است حضرت محمد (ص)
تجربه مدرسه ای است که محصلین خود را با قیمتی گران ، بار می آورد
میان آدمیان چیزی نیست ، جز دیوارهایی که خود ساخته اند
به هر چه بیندیشید همان نصیبتان می شود
صد بار بدی کردی ؛ دیدی ثمرش را نیکی چه بدی داشت که یکبار نکردی
مردها مثل کامپیوتر ند چون کاربری شون سخته ، هرگز حافظه قوی ندارند
کسی که همه راهها را می جوید ، همه را از دست می دهد
نوابغ بزرگ زندگی نامه بسیار کوتاهی دارند
جواهر بدون تراش و انسان بدون زحمت ارزش پیدا نمی کند مثل چینی
سست ترین کلمه شانس است ، به امید آن نباش
مهربانی زبانی است که نابینایان آن را می بینند و ناشنوایان آن را می شنوند
دیروز چوب است و فردا خاکستر ، فقط امروز است که آتش فروزان است
خداوند به ما یک دهان و دو گوش داده تا بیشتر گوش داده و کمتر اما سنجیده صحبت کنیم
99 درصد ناکامی ها نصیب افرادی می شوند که اهل عذر و بهانه آوردن هستند
اگ عاشورا نبود زندگی ما....
- توضیحات
- دسته: جملات زیبا و الهام بخش برای زندگی!
- نمایش از 01 ارديبهشت 1394
- نوشته شده توسط علی نجفی
- بازدید: 765
تهیه شده توسط : علی نجفی
پرداختن به چرایی و توجه به عظمت عاشورا و عبرتهای آن از جمله مواردی است که همواره از سوی بزرگان و علما مورد تاکید قرار گرفته است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی نیزدر بیاناتی در مقاطع مختلف پرداختن به ویژگیها و عظمت عاشورا و عبرتهای آن را مورد تاکید قرار دادهاند که بخشی از این بیانات به شرح زیر است.
اگر عاشورا نبود ...
رهبر انقلاب در دیدار جمعی از بسیجیان و فعالان طرح شجره طیبه «صالحین» در اول آذرماه 1391 خاطرنشان کردهاند:
«هیچ وقت نباید امت اسلامی و جامعهی اسلامی ماجرای عاشورا را به عنوان یک درس، به عنوان یک عبرت، به عنوان یک پرچم هدایت از نظر دور بدارد. قطعاً اسلام، زندهی به عاشورا و به حسینبنعلی (علیهالسّلام) است. همان طور که فرمود: «و انا من حسین»؛(1) بنا بر این معنا، یعنی دین من، ادامهی راه من، به وسیلهی حسین (علیهالسّلام) است. اگر حادثهی عاشورا نبود، اگر این فداکاری عظیم در تاریخ اسلام پیش نمیآمد، این تجربه، این درس عملی، به امت اسلامی داده نمیشد و یقیناً اسلام دچار انحرافی میشد از قبیل آنچه که ادیان قبل از اسلام دچار آن شدند و چیزی از حقیقت اسلام، از نورانیت اسلام باقی نمیماند. عظمت عاشورا به این است.»
زندگی سراسر درس
ایشان همچنین در دیدار اقشار مختلف مردم در بیست و دوم خرداد 1392 میفرمایند:
«زندگی حسینبنعلی علیهالسّلام در طول تاریخِ زندگی پنجاه و چند سالهی آن بزرگوار، همه درس است: دوران کودکی او درس است، دوران جوانی او درس است، در دوران امامت امام حسن علیهالسّلام رفتار او درس است، بعد از شهادت امام حسن علیهالسّلام رفتار او همه درس است. اینجور نبود که کار امام حسین فقط در آن روز آخر باشد، لکن حادثهی کربلا اینقدر عظمت دارد، اینقدر درخشنده است که مثل خورشیدی همهی نورهای دیگر را تحتالشّعاع قرار میدهد؛ والّا خطابهی امام حسین علیهالسّلام خطاب به علما و بزرگان و صحابه و تابعین در منی - که در کتب حدیث ذکر شده است - یک سند تاریخی است؛ نامهی آن بزرگوار خطاب به علما و بزرگان و پایهها و ارکان دینی در زمان خودش - «ثُمَّ انتُم ایتُها العِصابَة، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَة»(۱) که در کتب معتبر حدیث نقل شده است - یک سند تاریخی مهم است؛ رفتارهای آن بزرگوار؛ برخوردش با معاویه، نامهاش به معاویه؛ حضورش در کنار پدر در دوران کوتاه خلافت امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام؛ همهی اینها قدمبهقدم درس است؛ منتها حادثهی عاشورا چیز دیگری است. »
اهمیت روز عاشورا
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار مردم قم در سالگرد قیام 19 دی در نوزدهم دی ماه 1388 نیز گفته اند:
«روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهای یاران حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد.»
هزینه سنگین امام حسین علیه السلام برای روشنگری
رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون در بیست و دوم آذرماه 1388 خاطرنشان کردهاند:
«امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) هم برای بیان حقیقت، روشنگری در طول تاریخ، عزیزترین عزیزان خود را برمیدارد میآورد وسط میدان. امام حسین (علیهالسّلام) که میدانست حادثه چه جور تمام خواهد شد؛ زینب را آورد، همسران خود را آورد، فرزندان خود را آورد، برادران عزیز خود را آورد. در آن خطبه «من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناکثا لعهداللَّه ... و لمیغیر علیه بفعل و لا قول کان حقّا علی اللَّه ان یدخله مدخله»؛(2) یعنی وقتی او دارد فضا را به این شکل آلوده میکند، خراب میکند، باید یا با فعل یا با قول آمد روشنگری کرد. و امام حسین (علیهالسّلام) این کار را انجام میدهد، آن هم با این هزینهی سنگین؛ عیالات خود، همسران خود، عزیزان خود، فرزندان امیرالمؤمنین، زینب کبری، اینها را برمیدارد میآید وسط میدان.»
امام آن نکتهی عظیمِ عجیبِ تاریخی را بیان کردند: «ماهی که خون بر شمشیر پیروز است»
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت ۹ دی در 21 آذرماه 1390 اظهار کردند:
«یکی از خصوصیات دیگری که در حادثهی 9 دی هست، که باز آن را کاملاً به حوادث انقلاب نزدیک میکند، مسئلهی عاشوراست. یعنی در حوادث اول انقلاب هم محرّم پیش آمد و امام آن نکتهی عظیمِ عجیبِ تاریخی را بیان کردند: «ماهی که خون بر شمشیر پیروز است». این حرف کوچکی نیست: پیروزی خون بر شمشیر. ماها عادت کردهایم، این حرفها را هی تکرار میکنیم؛ کأنه عمقش گاهی از یادمان میرود. خون بر شمشیر پیروز میشود، مظلوم بر ظالم فائق میآید، کشته بر کشنده فائق میآید؛ این همان چیزی است که در عاشورا پیش آمد. امام این را در محرّم سال 57 مطرح کردند، در قضیهی 9 دی هم باز پای امام حسین در میان بود، پای عاشورا در میان بود. اگر آن حرکات سخیف و در واقع گریهآور از سوی این گروههای ایضاً سخیف، در عاشورا پیش نمیآمد، این حرکت عظیم و این تحرک عمومی مردم معلوم نبود به این شکل به وجود بیاید. اینجا هم پای عاشورا در میان بود.»
بذر معرفت
ایسان در دیدار اقشار نمونه بسیج سراسر کشور در ششم آذرماه 1390 نیز تاکید کردند:
«عاشورا اوج فداکاری و ایثار است. همهی تاریخ، همهی عالم، مسئلهی عاشورا و حسینبنعلی (علیهالسّلام) و اصحاب وفادار او را با این خصوصیت شناختهاند؛ فداکاری، ایثار در راه خدا و در راه تحقق اهداف الهی؛ لیکن مسئلهی عاشورا فقط این نیست. بله، برجستهترین و نمایانترین خصوصیت عاشورا، همین فداکاری و شهادت است؛ ولی در ماجرای عاشورا حقایق دیگری هم وجود دارد. از آغاز حرکت از مدینه، بذر معرفت پاشیده شد - این یکی از خصوصیات حادثهی عاشوراست - بذر بصیرت پاشیده شد. اگر مردمی، امتی از بصیرت برخوردار نباشند، حقایق گوناگون، کار آنها را اصلاح نخواهد کرد؛ گره از مشکلات آنها گشوده نخواهد شد. بنابراین اخلاص، موقعشناسی، پاشیدن بذر یک حرکت فزایندهی تاریخی، از خصوصیات مهم عاشوراست. ماجرا فقط در ظهر عاشورا تمام نشد؛ در واقع از ظهر عاشورا یک جریانی در تاریخ شروع شد، که همچنان رو به افزایش و گسترش است. بعد از این هم همین خواهد بود. امام حسین (علیهالسّلام) برای اعلای کلمهی حق و برای نجات خلق، همهی داشتههای خود را به میدان آورد. این برخی از خصوصیاتی است که انسان به طور کلی در ماجرای عاشورا میتواند ببیند و نشان بدهد.»
عاشورا به سرعت برق، عظمت و اهمیت خودش را نشان داد
حضرت آیتالله خامنهای در جمع جانبازان و ایثارگران و خانوادههای شهدای استان فارس در سیزدهم اردیبهشت ماه 1387 گفتهاند:
«در روز عاشورا کسی نفهمید چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشه ی پیغمبر و یاران و نزدیکانش و همچنین عظمت فاجعه ی کشته شدن فرزندان و نوردیدگان پیغمبر بر کسی روشن نبود. اکثر کسانی که آن جا بودند هم نفهمیدند. آنهایی که در جبهه ی دشمن بودند، آن قدر مست و آن قدر غافل و آن قدر از خود بیگانه بودند که نفهمیدند چه اتفاقی افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حیوانیت، نمی فهمند در عالم انسانیت چه دارد اتفاق می افتد؛ بله، زینب خوب فهمید، سکینه خوب فهمید، آن زنها و دخترهای مظلوم خوب فهمیدند چه اتفاقی افتاد؛ این مال روز عاشوراست. اما هر روزی که از روز عاشورا جلوتر رفتیم - روز دوازدهم در کوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدینه و اندکی بعد در همه ی دنیای اسلام - این حادثه به سرعت برق، عظمت و اهمیت خودش را نشان داد.»
تفسیر «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»
رهبر انقلاب همچنین در مراسم مشترک دانش آموختگی دانشجویان دانشگاه امام حسین (ع) در بیست و ششم 1388 خاطرنشان کردند:
«این که گفتند: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» به معنای این است که زمان میگذرد، اما حوادث جاری در زندگی بشر، حقایق آفرینش دست نخورده است. در هر دوره ای انسانها نقشی دارند که اگر آن نقش را بدرستی، در لحظه ی مناسب، در زمان خود ایفاء کنند، همه چیز به سامان خواهد رسید، ملتها رشد خواهند کرد، انسانیت گسترده خواهد شد.»
زینب؛ عامل پیروزی خون بر شمشیر
ایشان طی بیاناتی در دیدار گروه کثیری از پرستاران نمونه کشور در اول اردیبهشت 1389 اظهار کردند:
«زینب کبری یک نمونهی برجستهی تاریخ است که عظمت حضور یک زن را در یکی از مهمترین مسائل تاریخ نشان میدهد. اینکه گفته میشود در عاشورا، در حادثهی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد. حادثهی نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصهی عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزی که موجب شد این شکست نظامی ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعی دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری؛ نقشی که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلی چیز مهمی است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیهی تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددی به این نکته ناطق است؛ لیکن این مربوط به تاریخ نزدیک است، مربوط به امم گذشته نیست؛ یک حادثهی زنده و ملموس است که انسان زینب کبری را مشاهده میکند که با یک عظمت خیرهکننده و درخشندهای در عرصه ظاهر میشود؛ کاری میکند که دشمنی که به حسب ظاهر در کارزار نظامی پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزی تکیه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغ ننگ ابدی را به پیشانی او میزند و پیروزی او را تبدیل میکند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبری است. زینب (سلام اللَّه علیها) نشان داد که میتوان حجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ.»
خطبه فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه
«آنچه که از بیانات زینب کبری باقی مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب کبری را نشان میدهد. خطبهی فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه یک حرف زدن معمولی نیست، اظهارنظر معمولی یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعهی اسلامی در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیقترین و غنیترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است. قوّت شخصیت را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوی است. دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین بردهاند، این جمع چند ده نفرهی زنان و کودکان را اسیر کردهاند، آوردهاند در مقابل چشم مردم، روی شتر اسارت، مردم آمدهاند دارند تماشا میکنند، بعضی هلهله میکنند، بعضی هم گریه میکنند؛ در یک چنین شرائط بحرانی، ناگهان این خورشید عظمت طلوع میکند؛ همان لحنی را به کار میبرد که پدرش امیرالمؤمنین بر روی منبر خلافت در مقابل امت خود به کار میبرد؛ همان جور حرف میزند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندی مضمون و معنا: «یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ ای خدعهگرها، ای کسانی که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنبالهرو اسلام و اهلبیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کوری نشان دادید. «هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابی هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالی که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهدهی مقابلهی با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسی شُدید که پشم را میریسد، تبدیل به نخ میکند، بعد نخها را دوباره باز میکند، تبدیل میکند به همان پشم یا پنبهی نریسیده. با بیبصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کردههای خودتان را، گذشتهی خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بیمقاومت در مقابل بادهای مخالف. این، آسیبشناسی است.
با این بیان قوی، با این کلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، اینگونه صحبت میکرد. اینجور نبود که یک عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبی برای اینها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزهداران دشمن دور و برشان را گرفتهاند؛ یک عده هم مردم مختلفالحال حضور داشتند؛ همانهائی که مسلم را به دست ابنزیاد دادند، همانهائی که به امام حسین نامه نوشتند و تخلف کردند، همانهائی که آن روزی که باید با ابنزیاد در میافتادند، توی خانههایشان مخفی شدند - اینها بودند توی بازار کوفه - یک عده هم کسانی بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه میکنند، دختر امیرالمؤمنین را میبینند، گریه میکنند. حضرت زینب کبری با این عدهی ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است، اما اینجور محکم حرف میزند. او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمیشود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانهی مؤمن، اینجور خودش را در شرائط دشوار نشان میدهد. این زن است که الگوست؛ الگو برای همهی مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوی و انقلاب علوی را آسیبشناسی میکند؛ میگوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفهتان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشهی پیغمبر سرش بر روی نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا میشود فهمید.»
حقیقتی که خاموش نمیشود
حضرت ایتالله خامنهای همچنین در دیدار جمعی از مردم آذربایجان در بیست و هشتم اسفند 1388 خاطرنشان کردند:
«این چه حقیقتی است که گذشت زمان آن را خاموش نمیکند، بلکه روزبهروز برجستهتر میکند؟ مثل حادثهی کربلا. آن روز در آن بیابان خالی و بدون حضور دوستان و پُر از دشمنان، حسینبنعلی (علیهالسّلام) و یارانش به شهادت میرسند، خانوادهاش اسیر میشوند و آنها را میبرند و تمام. امروز بعد از گذشت قرنها، همان حادثهای که باید در ظرف ده روز، پانزده روز اثری از آن نمیماند و یادی از آن نمیشد، ببینید چقدر برجسته است؛ نه فقط در بین میلیونها شیعه در کشورهای مختلف، در بین مسلمانان، بلکه در بین غیر مسلمانان، نام حسینبنعلی مثل خورشیدی میتابد؛ دلها را روشن میکند، راهنمائی میکند.»
وقتی خواص احساس خطر نکردند
ایشان در دیدار مردم قم به مناسبت قیام نوزدهم دی در سال 1387 نیز گفتند:
«بسیاری از مسلمانانِ دوران اواخر شصت ساله ی بعد از حادثه ی هجرت - یعنی پنجاه ساله ی بعد از رحلت نبی مکرم - از حوادثی که میگذشت، تحلیل درستی نداشتند. چون تحلیل نداشتند، عکس العمل نداشتند. لذا میدان، باز بود جلوی کسانی که هر کاری میخواستند، هر انحرافی که در مسیر امت اسلامی به وجود می آوردند، کسی جلودارشان نباشد؛ میکردند. کار به جائی رسید که یک فرد فاسقِ فاجرِ بدنامِ رسوا - جوانی که هیچ یک از شرایط حاکمیت اسلامی و خلافت پیغمبر در او وجود ندارد و نقطه ی عکس مسیر پیغمبر در اعمال او ظاهر است - بشود رهبر امت اسلامی و جانشین پیغمبر! ببینید چقدر این حادثه امروز به نظر شما عجیب می آید؟ آن روز این حادثه به نظر مردمی که در آن دوران بودند، عجیب نیامد. خواص احساس خطر نکردند. بعضی هم که شاید احساس خطر میکردند، منافع شخصی شان، عافیتشان، راحتشان، اجازه نداد که عکس العملی نشان بدهند. پیغمبر، اسلام را آورد تا مردم را به توحید، به پاکیزگی، به عدالت، به سلامت اخلاق، به صلاح عمومی جامعه ی بشری سوق بدهد. امروز کسی به جای پیغمبر می نشیند که سر تا پایش فساد است، سر تا پایش فسق است، به اصل وجود خدا و وحدانیت خدا اعتقادی ندارد. با فاصله ی پنجاه سال بعد از رحلت پیغمبر، یک چنین کسی می آید سر کار! این به نظر شما امروز خیلی عجیب می آید؛ آن روز به نظر بسیاری از آن مردم، عجیب نیامد. عجب! یزید خلیفه شد و مأمورین غلاظ و شداد را گذاشتند در اطراف دنیای اسلام که از مردم بیعت بگیرند. مردم هم دسته دسته رفتند بیعت کردند؛ علما بیعت کردند، زهّاد بیعت کردند، نخبگان بیعت کردند، سیاستمداران بیعت کردند.
در یک چنین موقعیتی که این قدر غفلت بر دنیای اسلام حاکم است که خطر را درک و استشمام نمیکنند، چه کار باید کرد؟ کسی مثل حسین بن علی که مظهر اسلام است، نسخه ی بی تغییر پیغمبر مکرم اسلام است - «حسین منّی و انا من حسین» - در این شرایط چه کار باید بکند؟ او باید کاری کند که دنیای اسلام را - نه فقط آن روز، بلکه در طول قرنهای بعد از آن - بیدار کند؛ آگاه کند؛ تکان بدهد. این تکان با قیام امام حسین شروع شد. حالا اینکه امام حسین دعوت شد برای حکومت در کوفه و حرکت کرد به کوفه، اینها ظواهر کار و بهانه های کار بود. اگر امام حسین (علیه السّلام) دعوت هم نمیشد، این قیام تحقق پیدا میکرد.»
نسخه امام حسین علیه السلام
«امام حسین باید این حرکت را انجام میداد، تا نشان بدهد که دستور کار، در یک چنین شرایطی، برای مسلمان چیست. نسخه را به همه ی مسلمانهای قرنهای بعدی نشان داد. یک نسخه ای نوشت؛ منتها نسخه ی حسین بن علی، نسخه ی لفاظی و حرافی و «دستور بده، خودت بنشین» نبود؛ نسخه ی عملی بود. او خودش حرکت کرد و نشان داد که راه این است. ایشان از قول پیغمبر نقل میکند که آن وقتی که شما دیدید که اسلام کنار گذاشته شد؛ ظالمین بر مردم حکومت میکنند؛ دین خدا را تغییر میدهند؛ با فسق و فجور با مردم رفتار میکنند؛ آن کسی که در مقابل این وضع، نایستد و قیام نکند، «کان حقّا علی اللَّه ان یدخله مدخله»؛ خدای متعال با این آدم ساکت و بی تفاوت هم مثل همان کسی که «مستحلّ حرمات اللَّه» است، رفتار خواهد کرد. این نسخه است. قیام امام حسین این است. در راه این قیام، جان مطهر و مبارک و گرانبهای امام حسین که برترین جانهای عالم است، اگر قربانی شود به نظر امام حسین، بهای زیادی نیست. جان بهترینِ مردمان که اصحاب امام حسین بودند، اگر قربان شود، برای امام حسین بهای گرانی محسوب نمیشود. اسارت آل اللَّه، حرم پیغمبر، شخصیتی مثل زینب که در دست بیگانگان اسیر بشود - حسین بن علی میدانست وقتی در این بیابان کشته شود، آنها این زن و بچه را اسیر میکنند - این اسارت و پرداختن این بهای سنگین به نظر امام حسین، برای این مقصود سنگین نبود.»
عاشورا یک مراسم خشک و خالی نیست
رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه های نماز جمعه تهران شانزدهم فروردین 1381 نیز اظهار کردند:
«عاشورا هم مراسمی است که در انسانها شور و تحرّک و رویش و تفکر و اندیشه به وجود می آورد. عاشورا یک مراسم خشک و خالی نیست، مراسمی است که در آن فکر، برنامه، هدف، آگاهی بخشی و معرفت دهی هست.
سه عنصر حرکت حضرت ابی عبداللَّه (علیه السّلام): منطق و عقل، حماسه و عزت و عاطفه
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانه ماه محرم 1384 نیز گفتند:
«عاشورا یک حادثه ی تاریخیِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلام بود. حضرت ابی عبداللَّه (علیه السّلام) با این حرکت - که در زمان خود دارای توجیه عقلانی و منطقی کاملاً روشنی بود - یک سرمشق را برای امت اسلامی نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیزِ مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابی عبداللَّه (علیه السّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جمله ی این بیانات نورانی، بیان کننده ی یک منطق مستحکم است. خلاصه ی این منطق هم این است که وقتی شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفه ی مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالی ترین مراحل، یا نداشته باشد. خطرِ بالاترین، آن است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیک خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اینها چیزهایی است که از بس تکرار شده، برای ما عادی شده، در حالی که هر یک از این کلمات، تکان دهنده است. بنابراین، حتی اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتی شرایط برای اقدام متناسبِ با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام کند و دنیا نباید جلوی انسان را بگیرد؛ ملاحظه کاری و محافظه کاری نباید مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافیتِ جسمانی نباید مانع راهِ انسان شود؛ انسان باید حرکت کند. اگر حرکت نکرد، ارکان ایمان و اسلام او بر جا نیست. «انّ رسول اللَّه (صلّی اللَّه علیه وآله) قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقّا علی اللَّه ان یدخله مدخله»؛ منطق، این است. وقتی اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثه ی فزیع، با قول و فعل وارد نشوید، حقِ علی اللَّه است که انسان بی مسؤولیت و بی تعهد را با همان وضعیتی که آن طرف مقابل - آن مستکبر و آن ظالم - را با آن روبه رو می کند، مواجه کند.
حسین بن علی (علیه السّلام) در خلال بیانات گوناگون - در مکه و مدینه و در بخش های مختلف راه، و در وصیت به محمدبن حنفیه این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است. حسین بن علی (علیه السلام) عاقبتِ این کار را می دانست؛ نباید تصور کرد که حضرت برای رسیدن به قدرت - که البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و برای آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هیچ لزومی ندارد که یک نگاه روشنفکرانه ما را به این جا بکشاند. نخیر، عاقبت این راه هم بر حسب محاسبات دقیق برای امام حسین (علیه السّلام) با روشن بینی امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آن قدر اهمیت دارد که وقتی شخصی با نفاستِ جان حسین بن علی (علیه السّلام) در مقابل این مسأله قرار می گیرد، باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛ این برای مسلمان ها تا روز قیامت درس است و این درس عمل هم شده است و فقط این طور نبوده که درسی برای سرمشق دادن روی تخته ی سیاه بنویسند، که بعد هم پاک بشود؛ نه، این با رنگ الهی در پیشانی تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز. »
امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است»
«در محرّم سال 42، امامِ بزرگوار ما از این ممشاء استفاده کرد و آن حادثه ی عظیم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرّم سال 1357 هم امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است» و آن حادثه ی تاریخی بی نظیر - یعنی انقلاب اسلامی - پدید آمد. این، مالِ زمان خود ماست؛ جلوی چشم خود ماست؛ ولی در طول تاریخ هم این پرچم برای ملت ها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آینده هم باید همین طور باشد و همین طور خواهد بود. این بخشِ «منطق»، که عقلانی است و استدلال در آن هست. بنابراین، صرفِ یک نگاه عاطفی، حرکت امام حسین را تفسیر نمی کند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.
عنصر دوم، حماسه است؛ یعنی این مجاهدتی که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون «العزّةللَّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه می کنی، یک چهره ی حماسی و عزتمند است. اگر به مبارزات سیاسی، نظامیِ گوناگونِ تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتی آنهایی که تفنگ گرفته اند و به جنگ رویاروی جسمی اقدام کرده اند، می بینید که گاهی اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایی هم که حسین بن علی (علیه السّلام) یک شب را مهلت می گیرد، عزتمندانه مهلت می گیرد؛ همان جایی هم که می گوید: «هل من ناصرٍ» - استنصار می کند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایی که در بین راه مدینه تا کوفه با آدم های گوناگون برخورد می کند و با آنها حرف می زند و از بعضی از آنها یاری می گیرد، از موضع ضعف و ناتوانی نیست؛ این هم یک عنصر برجسته ی دیگر است. این عنصر در همه ی مجاهداتی که رهروان عاشورایی در برنامه ی خود می گنجانند، باید دیده شود. همه ی اقدام های مجاهدت آمیز - چه سیاسی، چه تبلیغی، چه آن جایی که جای فداکاری جانی است - باید از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسه ی فیضیه، چهره ی امام را نگاه کنید: یک روحانی ای که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همه ی موجودی خود دارد، آن چنان با عزت حرف می زند که سنگینی عزت او، زانوی دشمن را خم می کند؛ این موضع عزت است. امام در همه ی احوال همین طور بود؛ تنها، بی کس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزیز؛ این چهره ی امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنیم که ما در زمانی قرار گرفتیم که یک نمونه ی عینی از آنچه را که بارها و سال ها گفته ایم و خوانده ایم و شنیده ایم، جلوی چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.
عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنی هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیین کننده ای ایجاد کرده است، که باعث شد مرزی بین جریان عاشورایی و جریان شیعی با جریان های دیگر پیدا شود. حادثه ی عاشورا، خشک و صرفاً استدلالی نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمی است؛ لذا ما را امر می کنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن. زینب کبری (سلام اللَّه علیها) در کوفه و شام منطقی حرف می زند، اما مرثیه می خواند؛ امام سجاد بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموی می کوبد، اما مرثیه می خواند. این مرثیه خوانی تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضای عاطفی و در فضای عشق و محبت است که می توان خیلی از حقایق را فهمید، که در خارج از این فضاها نمی توان فهمید. این سه عنصر، سه عنصر اصلیِ تشکیل دهنده ی حرکت عاشورایی حسین بن علی (ارواحنافداه) است که یک کتاب حرف است و گوشه ای از مسائل عاشورای حسینی است؛ اما همین یک گوشه برای ما درس های فراوانی دارد. »
این را از حسین بن علی الهام گرفت
حضرت آیتالله خامنهای همچنین در دیدار گروه کثیری از پاسداران به مناسبت سالروز میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار در هفدهم مهرماه 1381 خاطرنشان کرد:
«امام حسین به شهادت می رسد. جوشش معنوی او، تاریخ را هدایت می کند. بالفعل نمی تواند موفّقیت ظاهری پیدا کند، اما در طول تاریخ، موفّقیت حتمی متعلّق به اوست؛ همان طور که همه نبوّتها و همه راهنمایان بشر و راهنمایان الهی در طول تاریخ، این را داشته اند. لذا شما می بینید با گذشت سیزده، چهارده قرن، نام حسین بن علی پرچم عدالت و فضیلتهای معنوی است و همین نام توانسته است این انقلاب را به وجود آورد. این انقلاب - که از این حیث، شبیه نهضت نبی اکرم است؛ یعنی به موفّقیت رسید و دلها و جانها و نیروها و انسانها با آن همراهی کردند و امام را تنها نگذاشتند - توانست پرچم شوکت و عزّت را سرِ پا کند. این را از حسین بن علی الهام گرفت و مظهر تجدید حیات اسلام شد.»
درس عاشورا
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار پرسنل نیروی هوایی در هجدهم اسفند 1384 اظهار کردند:
«ماجرای عاشورا هم درس است؛ درسِ اقدام و نهراسیدن از خطرات و وارد شدن در میدان های بزرگ. آن تجربه با آن خصوصیات و با آن دشواری، از عهده ی حسین بن علی(علیه السّلام) برمی آمد؛ از عهده ی دیگری برنمی آمد و برنمی آید؛ لیکن در دامنه ی آن قله ی بلند و رفیع، کارهای زیاد و نقش های گوناگونی هست که من و شما می توانیم انجام بدهیم.
از برکات ماندگار حادثه کربلاست
مقام معظم رهبری در دیدار با روحانیان و مبلّغان اعزامی در آستانه ماه محرّم الحرام 1376 نیز گفتند:
«در قضیه محرّم - که در تاریخ اسلام، از همه جهت قضیه نمونه و بی نظیری است - یک جهت بارز، همین قضیه تبلیغ است. فرصتی است برای این که به برکت خون مطهّر و نابحق ریخته حسین بن علی علیه الصّلاة والسّلام و اصحاب و خانواده آن بزرگوار و واقعه مظلومانه آنها، مردم نسبت به حقایق آن دینی که این دماءِ مطهّره به پاس آن ریخته شد، آشنا و آگاه شوند. این هم یکی از برکات ماندگار حادثه کربلاست و باید آن را قدر دانست.»
امام حسین به فکر سرکوب کردن قدرتهای طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت و دادن خون
ایشان در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی در بیست و هفتم اسفند 1380 نیز گفتند:
«ایام محرّم برای ما اهمیت تاریخی و معنوی و انسانی دارد؛ و حادثه محرّم، حادثه ای نیست که با گفتن و برگزار کردن، تکراری شود. ذکر و یادآوری است، همیشگی است و همیشه لازم است.
...........
انبیاء نجات دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، یک هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه عدل معرفی شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط» . اصلاً انزال کتابهای الهی و ارسال رسل برای این بوده است که قسط و عدل در میان جوامع حاکم شود؛ یعنی نمادهای ظلم و زورگویی و فساد از میان برخیزد. حرکت امام حسین علیه السّلام، چنین حرکتی بود. فرمود: «انّما خرجت لطلب الأصلاح فی امّة جدّی» . همچنین فرمود: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله او تارکا لعهدالله مخالفا لسنة رسول الله فعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان ثمّ لم یغیر علیه بقول و لا فعل کان حقا علی الله أن یدخله مدخله» ؛ یعنی اگر کسی کانون فساد و ظلم را ببیند و بی تفاوت بنشیند، در نزد خدای متعال با او هم سرنوشت است. فرمود: من برای گردنکشی و تفرعن حرکت نکردم. دعوت مردم عراق از امام حسین علیه السّلام برای این بود که برود و حکومت کند؛ امام هم به همین دعوت پاسخ دادند. یعنی چنین نیست که امام حسین علیه السّلام به فکر حکومت نبود، امام حسین علیه السّلام به فکر سرکوب کردن قدرتهای طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت و دادن خون.
سکوت داعیه داران حق در مقابل ظلم
امام حسین علیه السّلام می دانست که اگر این حرکت را نکند، این امضای او، این سکوت او، این سکون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتی قدرتی همه امکانات جوامع و یا یک جامعه را در اختیار دارد و راه طغیان پیش می گیرد و جلو می رود، اگر مردان و داعیه داران حق در مقابل او اظهار وجود نکنند و حرکت او را تخطئه نکنند، با این عمل، کار او را امضا کرده اند؛ یعنی ظلم به امضای اهل حق می رسد، بدون این که خودشان خواسته باشند. این گناهی بود که آن روز بزرگان و آقازادگان بنی هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتکب شدند. امام حسین علیه السّلام این را برنمی تافت؛ لذا قیام کرد.
قیام امام حسین علیه السّلام، احیاکننده خرد و منطق
نقل شده است بعد از آن که امام سجاد علیه السّلام پس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت - شاید از آن وقتی که این کاروان از مدینه بیرون رفت و دوباره برگشت ده، یازده ماه فاصله شده بود - یک نفر خدمت ایشان آمدو عرض کرد: یابن رسول الله! دیدید رفتید، چه شد! راست هم می گفت؛ این کاروان در حالی رفته بود که حسین بن علی علیه السّلام، خورشید درخشان اهل بیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسول الله، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازی رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین - عباس و دیگران - فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنی هاشم، همه با این کاروان رفته بودند؛ حالا این کاروان برگشته و فقط یک مرد - امام سجّاد (علیه السّلام) - در این کاروان هست؛ زنها اسارت کشیده، رنج و داغ دیده اند؛ امام حسین نبود، علی اکبر نبود، حتی کودک شیرخوار در میان این کاروان نبود. امام سجّاد علیه السّلام در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمی رفتیم، چه می شد! بله، اگر نمی رفتند، جسمها زنده می ماند، اما حقیقت نابود می شد؛ روح ذوب می شد؛ وجدانها پایمال می شد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محکوم می شد و حتی نام اسلام هم نمی ماند.
ایمان به مبارزه، تنها شعله گرمابخش دلها
در دوران ما حرکت انقلاب اسلامی و نظام اسلامی در این راه بود. کسانی که این حرکت را شروع کردند، ممکن بود در ذهنشان بگذرد که یک روزی بتوانند حکومت و نظامِ مورد نظر خود را تشکیل دهند؛ اما کاملاً در ذهن آنها این معنا هم وجود داشت که ممکن است در این راه شهید شوند یا تمام عمرشان را در مبارزه و سختی و ناکامی به سر ببرند. هر دو راه وجود داشت، درست مثل حرکت امام حسین علیه السّلام. در سال 41 و 42 و بعد سالهای سخت و سیاه اختناق در این زندانها، تنها شعله ای که دلها را گرم نگه می داشت و آنها را به حرکت وادار می کرد، شعله ایمان به مبارزه بود؛ نه عشقِ رسیدن به حکومت. این راه، همان راه امام حسین علیه السّلام بود؛ منتها دو طرف دارد، شرایط زمانی و مکانی متغیر است. یک وقت امکانات به وجود می آید، حکومت اسلامی پرچمش برافراشته می شود؛ یک وقت هم راه بدون این امکانات است و با شهادت تمام می شود. از این قبیل در طول تاریخ زیاد داشته ایم.
تحلیل جامع از قیام امام حسین علیه السلام
مقام معظّم رهبری در خطبههای نمازجمعه تهران در هجدهم اردیبهشت 1377 نیز اظهار کردند:
در مباحث مربوط به عاشورا، سه بحثِ عمده وجود دارد:
یکی بحث علل و انگیزه های قیام امام حسین علیه السّلام است، که چرا امام حسین قیام کرد؛ یعنی تحلیل دینی و علمی و سیاسی این قیام. در این زمینه، ما قبلاً تفصیلاً عرایضی عرض کرده ایم؛ فضلا و بزرگان هم بحثهای خوبی کرده اند. امروز وارد آن بحث نمی شویم.
بحث دوم، بحث درسهای عاشوراست که یک بحث زنده و جاودانه و همیشگی است و مخصوص زمان معینی نیست. درس عاشورا، درس فداکاری و دینداری و شجاعت و مواسات و درس قیام لله و درس محبّت و عشق است. یکی از درسهای عاشورا، همین انقلاب عظیم و کبیری است که شما ملت ایران پشت سر حسین زمان و فرزند ابی عبدالله الحسین علیه السّلام انجام دادید. خود این، یکی از درسهای عاشورا بود. در این زمینه هم من امروز هیچ بحثی نمی کنم.
بحث سوم، درباره ی عبرتهای عاشوراست که چند سال قبل از این، ما این مسأله را مطرح کردیم که عاشورا غیر از درسها، عبرتهایی هم دارد. بحث عبرتهای عاشورا مخصوص زمانی است که اسلام حاکمیت داشته باشد. حداقل این است که بگوییم عمده این بحث، مخصوص به این زمان است؛ یعنی زمان ما و کشور ما، که عبرت بگیریم.
ما قضیه را این گونه طرح کردیم که چطور شد جامعه اسلامی به محوریت پیامبر عظیم الشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور دینی و آن احکامی که بعداً مقداری درباره آن عرض خواهم کرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّی بعضی همان کسانی که دوره های نزدیک به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال کارشان به آن جا رسید که جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعی کشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه می شود؟!
زینب کبری سلام الله علیها در بازار کوفه، آن خطبه عظیم را اساساً بر همین محور ایراد کرد: «یا اهل الکوفه، یا اهل الختل و الغدر، أتبکون؟!». مردم کوفه وقتی که سرِ مبارک امام حسین را بر روی نیزه مشاهده کردند و دختر علی را اسیر دیدند و فاجعه را از نزدیک لمس کردند، بنا به ضجّه و گریه کردند. فرمود: «أتبکون؟!»؛ گریه می کنید؟! «فلا رقات الدمعه ولاهدئت الرنه»؛ گریه تان تمامی نداشته باشد. بعد فرمود: «انّما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتّخذون ایمانکم دخلاً بینکم» . این، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زنی هستید که پشمها یا پنبه ها را با مغزل نخ می کند؛ بعد از آن که این نخها آماده شد، دوباره شروع می کند نخها را از نو باز کردن و پنبه نمودن! شما در حقیقت نخهای رشته خود را پنبه کردید. این، همان برگشت است. این، عبرت است. هر جامعه اسلامی، در معرض همین خطر هست.
امام خمینی عزیز بزرگ ما، افتخار بزرگش این بود که یک امّت بتواند عامل به سخن آن پیامبر باشد. شخصیت انسانهای غیر پیامبر و غیر معصوم، مگر با آن شخصیت عظیم قابل مقایسه است؟ او، آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد. آیا هر جامعه اسلامی، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله. عبرتهای عاشورا این جاست.
اوّلاً حادثه را باید فهمید که چقدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگردیم. کسی نگوید که حادثه عاشورا، بالاخره کشتاری بود و چند نفر را کشتند. همان طور که همه ما در زیارت عاشورا می خوانیم: «لقد عظمت الرّزیه و جلّت و عظمت المصیبة» ، مصیبت، خیلی بزرگ است. رزیه، یعنی حادثه بسیار بزرگ. این حادثه، خیلی عظیم است. فاجعه، خیلی تکان دهنده و بی نظیر است.
برای این که قدری معلوم شود که این حادثه چقدر عظیم است، من سه دوره کوتاه را از دوره های زندگی حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السّلام اجمالاً مطرح می کنم. شما ببینید این شخصیتی که انسان در این سه دوره می شناسد، آیا می توان حدس زد که کارش به آن جا برسد که در روز عاشورا یک عده از امّت جدّش او را محاصره کنند و با این وضعیت فجیع، او و همه یاران و اصحاب و اهل بیتش را قتل عام کنند و زنانشان را اسیر بگیرند؟
این سه دوره، یکی دوران حیات پیامبر اکرم است. دوم، دوران جوانی آن حضرت، یعنی دوران بیست وپنجساله تا حکومت امیرالمؤمنین است. سوم، دوران فترت بیست ساله بعد از شهادت امیرالمؤمنین تا حادثه کربلاست.
در دوران حیات پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نور دیده سوگلی پیامبر. پیامبر اکرم دختری به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز می دانند که پیامبر فرمود: «انّ الله لیغضب لغضب فاطمة» ؛ اگر کسی فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. «و یرضی لرضاها»؛ اگر کسی او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. ببینید، این دختر چقدر عظیم المنزله است که پیامبر اکرم در مقابل مردم و در ملأ عام، راجع به او این گونه حرف می زند. این مسأله ای عادّی نیست.
پیامبر اکرم این دختر را در جامعه اسلامی به کسی داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ یعنی علی بن ابی طالب علیه السّلام. او، جوان، شجاع، شریف، از همه مؤمنتر، از همه باسابقه تر، از همه شجاعتر و در همه میدانها حاضر است. کسی است که اسلام به شمشیر او می گردد؛ هر جایی که همه در می مانند، این جوان جلو می آید، گره ها را باز می کند و بن بستها را می شکند. این داماد محبوب عزیزی که محبوبیت او نه به خاطر خویشاوندی، بلکه به خاطر عظمت شخصیت اوست، همسر نودیده پیامبر است. کودکی از اینها متولّد شده است و او حسین بن علی است.
البته همه این حرفها درباره امام حسن علیه السّلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیه السّلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ کسی که رئیس دنیای اسلام، حاکم جامعه اسلامی و محبوب دل همه مردم، او را در آغوش می گیرد و به مسجد می برد. همه می دانند که این کودک، محبوب دلِ این محبوبِ همه است. او روی منبر مشغول خطبه خواندن است که این کودک، پایش به مانعی می گیرد و به زمین می افتد. پیامبر از منبر پایین می آید، او را در بغل می گیرد و آرامش می کند. ببینید؛ مسأله این است.
پیامبر درباره امام حسن و امام حسینِ شش، هفت ساله فرمود: «سیدی شباب اهل الجنّه»؛ اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکند، جوان نیستند؛ اما پیامبر می فرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنی در دوران شش، هفت سالگی هم در حدّ یک جوان است؛ می فهمد، درک می کند، عمل می کند، اقدام می کند، ادب می ورزد و شرافت در همه وجودش موج می زند. اگر آن روز کسی می گفت که این کودک به دست امّت همین پیامبر، بدون هیچ گونه جرم و تخلّفی به قتل خواهد رسید، برای مردم غیرقابل باور بود؛ همچنان که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجّب کردند که یعنی چه؛ مگر می شود؟!
دوره دوم، دوره بیست وپنجساله بعد از وفات پیامبر تا حکومت امیرالمؤمنین است. حسینِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگها شرکت می جوید، در کارهای بزرگ دخالت می کند، همه او را به عظمت می شناسند؛ نام بخشندگان که می آید، همه چشمها به سوی او برمی گردد. در هر فضیلتی، در میان مسلمانان مدینه و مکه، هر جایی که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدی می درخشد. همه برای او احترام قائلند. خلفای زمان، برای او و برادرش احترام قائلند و در مقابل او، تعظیم و تجلیل و تبجیل و تجلیل می کنند و نامش را به عظمت می آورند. جوان نمونه دوران، و محترم پیش همه. اگر آن روز کسی می گفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمی کرد.
دوره سوم، دوره بعد از شهادت امیرالمؤمنین است؛ یعنی دوره غربت اهل بیت. امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام باز در مدینه اند. امام حسین، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوی همه مسلمان، مفتی بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصیل علم همه، محل تمسّک و توسّل همه کسانی که می خواهند به اهل بیت اظهار ارادتی بکنند، در مدینه زندگی کرده است. شخصیت محبوب، بزرگ، شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه می نویسد؛ نامه ای که اگر هر کسی به هر حاکمی بنویسد، جزایش کشته شدن است. معاویه باعظمتِ تمام این نامه را می گیرد، می خواند، تحمّل می کند و چیزی نمی گوید. اگر در همان اوقات هم کسی می گفت که در آینده نزدیکی، این مرد محترم شریفِ عزیزِ نجیب - که مجسّم کننده اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است - ممکن است به دست همین امّت قرآن و اسلام کشته شود - آن هم با آن وضع - هیچ کس تصوّر هم نمی کرد؛ اما همین حادثه باورنکردنی، همین حادثه عجیب و حیرت انگیز، اتّفاق افتاد. چه کسانی کردند؟ همانهایی که به خدمتش می آمدند و سلام و عرض اخلاص هم می کردند. این یعنی چه؟ معنایش این است که جامعه اسلامی در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهی شده است. ظاهرش اسلامی است؛ اما باطنش پوک شده است. خطر این جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّه ای هم طرفدار اهل بیتند!
در روایتی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «فلما ان قتل الحسین صلوات الله علیه اشتدّ غضب الله تعالی علی اهل الارض» ؛ وقتی که حسین علیه السّلام کشته شد، غضب خدا درباره مردم شدید شد.
دنیاطلبی آن است که کسی برای خود بخواهد؛ برای خود حرکت کند؛ از بیت المال یا غیر بیت المال، به فکر جمع کردن برای خود بیفتد؛ این بد است. باید مراقب باشیم. همه باید مراقب باشند که این طور نشود. اگر مراقبت نباشد، آن وقت جامعه همین طور بتدریج از ارزشها تهیدست می شود و به نقطه ای می رسد که فقط یک پوسته ظاهری باقی می ماند. ناگهان یک امتحان بزرگ پیش می آید - امتحان قیام ابی عبدالله - آن وقت این جامعه در این امتحان مردود می شود!
گفتند به تو حکومت ری را می خواهیم بدهیم . ری آن وقت، یک شهر بسیار بزرگ پُرفایده بود. حاکمیت هم مثل استانداری امروز نبود. امروز استانداران ما یک مأمور اداری هستند؛ حقوقی می گیرند و همه اش زحمت می کشند. آن زمان این گونه نبود. کسی که می آمد حاکم شهری می شد، یعنی تمام منابع درآمد آن شهر در اختیارش بود؛ یک مقدار هم باید برای مرکز بفرستد، بقیه اش هم در اختیار خودش بود؛ هر کار می خواست، می توانست بکند؛ لذا خیلی برایشان اهمیت داشت. بعد گفتند اگر به جنگ حسین بن علی نروی، از حاکمیت ری خبری نیست. این جا یک آدم ارزشی، یک لحظه فکر نمی کند؛ می گوید مرده شوی ری را ببرند؛ ری چیست؟ همه دنیا را هم به من بدهید، من به حسین بن علی اخم هم نمی کنم؛ من به عزیز زهرا، چهره هم درهم نمی کشم؛ من بروم حسین بن علی و فرزندانش را بکشم که می خواهید به من ری بدهید؟! آدمی که ارزشی باشد، این طور است؛ اما وقتی که درون تهی است، وقتی که جامعه، جامعه دور از ارزشهاست، وقتی که آن خطوط اصلی در جامعه ضعیف شده است، دست و پا می لغزد؛ حالا حدّاکثر یک شب هم فکر می کند؛ خیلی حِدّت کردند، یک شب تا صبح مهلت گرفتند که فکر کنند! اگر یک سال هم فکر کرده بود، باز هم این تصمیم را گرفته بود. این، فکر کردنش ارزشی نداشت. یک شب فکر کرد، بالاخره گفت بله، من ملک ری را می خواهم! البته خدای متعال همان را هم به او نداد. آن وقت عزیزان من! فاجعه کربلا پیش می آید.
در این جا یک کلمه راجع به تحلیل حادثه عاشورا بگویم و فقط اشاره ای بکنم. کسی مثل حسین بن علی علیه السّلام که خودش تجسّم ارزشهاست، قیام می کند، برای این که جلوِ این انحطاط را بگیرد؛ چون این انحطاط می رفت تا به آن جا برسد که هیچ چیز باقی نماند؛ که اگر یک وقت مردمی هم خواستند خوب زندگی کنند و مسلمان زندگی کنند، چیزی در دستشان نباشد. امام حسین می ایستد، قیام می کند، حرکت می کند و یک تنه در مقابل این سرعت سراشیب سقوط قرار می گیرد. البته در این زمینه، جان خودش را، جان عزیزانش را، جان علی اصغرش را، جان علی اکبرش را و جان عباسش را فدا می کند؛ اما نتیجه می گیرد.
«و انا من حسین»؛ یعنی دین پیامبر، زنده شده حسین بن علی است. آن روی قضیه، این بود؛ این روی سکه، حادثه عظیم و حماسه پُرشور و ماجرای عاشقانه عاشوراست که واقعاً جز با منطق عشق و با چشم عاشقانه، نمی شود قضایای کربلا را فهمید. باید با چشم عاشقانه نگاه کرد تا فهمید حسین بن علی در این تقریباً یک شب و نصف روز، یا حدود یک شبانه روز - از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا - چه کرده و چه عظمتی آفریده است! لذاست که در دنیا باقی مانده و تا ابد هم خواهد ماند. خیلی تلاش کردند که حادثه عاشورا را به فراموشی بسپارند؛ اما نتوانستند.
نهضت حسینی در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است
مقام معظم رهبری همچنین در خطبههای نماز جمعه تهران در بیست و ششم فروردین 1379 اظهار کردند:
«و بذل مهجته فیک».(5) این زیارت اربعین است؛ منتها فقرههای اوّل آن، دعاست که گویندهی این جملات خطاب به خداوند متعال عرض میکند: «و بذل مهجته فیک»؛ یعنی حسینبنعلی، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «لیستنقذ عبادک من الجهالة»؛(6) تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حیرة الضّلالة»؛(7) و آنها را از سرگردانیِ ناشی از ضلالت و گمراهی برهاند. این یک طرف قضیه، یعنی طرفِ قیام کننده؛ حسینبنعلی علیهالسّلام است. طرف دیگر قضیه، در فقرهی بعدی معرفی میشود: «و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الأدنی»؛(8) نقطهی مقابل، کسانی بودند که فریب زندگی، آنها را به خود مشغول و دنیای مادّی، زخارف دنیایی، شهوات و هواهای نفس، از خود بیخودشان کرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدنی»؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است - این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت - به بهای پست و ناچیز و غیر قابل اعتنایی فروخته بودند. این، خلاصهی نهضت حسینی است.
مداقّه در این بیان، انسان احساس میکند که نهضت حسینی در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشاندهندهی ابعاد عظیم این نهضت است. یک نگاه، حرکت ظاهری حسینبنعلی است؛ که حرکت علیه یک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوبگر - یعنی حکومت یزید - است؛ اما باطن این قضیه، حرکت بزرگتری است که نگاه دوم، انسان را به آن میرساند؛ و آن حرکت علیه جهل و زبونی انسان است. در حقیقت، امام حسین اگرچه با یزید مبارزه میکند، اما مبارزهی گستردهی تاریخی وی با یزیدِ کوتهعمرِ بیارزش نیست؛ بلکه با جهل و پستی و گمراهی و زبونی و ذلّت انسان است. امام حسین با اینها مبارزه میکند.
اگر به تحلیل ظاهری قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضدّ مردمی یزید است؛ اما در باطن، یک قیام برای ارزشهای اسلامی و برای معرفت و برای ایمان و برای عزت است. برای این است که مردم از فساد و زبونی و پستی و جهالت نجات پیدا کنند. لذا ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمّدبنحنفیه - و در واقع در پیام به تاریخ - چنین گفت: «انّی لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما»؛ من با تکبّر، با غرور، از روی فخرفروشی، از روی میل به قدرت و تشنهی قدرت بودن قیام نکردم؛ «انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی»؛ من میبینم که اوضاع در میان امت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت، حرکت غلطی است؛ حرکت، حرکت به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتی است که اسلام میخواست و پیامبر آورده بود. قیام کردم برای اینکه با اینها مبارزه کنم.
مبارزهی امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛ اما هر دو نتیجه خوب است. یک نتیجه این بود که امام حسین علیهالسّلام بتواند بر حکومت یزید پیروز شود و قدرت را از چنگ کسانی که با زور بر سر مردم میکوبیدند و سرنوشت مردم را تباه میکردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد. اگر این کار صورت میگرفت، البته باز مسیر تاریخ عوض میشد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلی این پیروزی سیاسی و نظامی را به دست بیاورد؛ آن وقت امام حسین در اینجا دیگر نه با زبان، بلکه با خون، با مظلومیت، با زبانی که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیرقابل انقطاع در تاریخ به جریان میاندازد. و این کار را امام حسین کرد.
در رفتار امام حسین، از اوّلی که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایی که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویت و عزّت و سرافرازی و درعینحال عبودیت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همهی مراحل هم اینطور است. آن روز که صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون برای او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توایم و در کوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آنجا که سخنرانی کرد و فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده فی جید الفتاة»، صحبت از مرگ کرد. نگفت چنان و چنین میکنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب کوفه نکرد. حرکت مسلمانانهی همراه با معرفت، همراه با عبودیت و همراه با تواضع، آن وقتی است که همه دستها را به طرفش دراز کردهاند و نسبت به او اظهار ارادت میکنند. آن روز هم که در کربلا همراه یک جمعِ کمتر از صد نفر، توسط سی هزار جمیعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت کردند، ذرّهای اضطراب در این مرد خدا و این بندهی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.
آن راویای که حوادث روز عاشورا را نقل کرده و در کتابها دهن به دهن منتقل شده است، میگوید: «فواللَّه ما رأیت مکثورا». مکثور، یعنی کسی که امواج غم و اندوه بر سرش بریزد؛ بچهاش بمیرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بین برود و همهی امواج بلا به طرفش بیاید. راوی میگوید من هیچ کس را در چهار موجهی بلا مثل حسینبنعلی محکمدلتر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا». در میدانهای گوناگون جنگها، در میدانهای اجتماعی، در میدان سیاست، انسان به آدمهای گوناگونی برخورد میکند؛ کسانی که دچار غمهای گوناگونند. راوی میگوید هرگز ندیدم کسی در چنین هنگامهای با این همه مصیبت، مثل حسینبنعلی، چهرهای شاد، مصمّم، حاکی از عزم و اراده و متوکل به خدا داشته باشد. این همان عزّت الهی است. این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت و بشر فهمید که باید برای چنان حکومت و جامعهای مبارزه کند؛ جامعهای که در آن پستی و جهالت و اسارت انسان و تبعیض نباشد. همه باید برای چنان اجتماعی جهاد کنند که به وجود بیاید و میآید و ممکن است.
اگر پیام امام حسین را زنده نگه میداریم، اگر نام امام حسین را بزرگ میشماریم، اگر این نهضت را حادثهی عظیم انسانی در طول تاریخ میدانیم و بر آن ارج مینهیم، برای این است که یادآوری این حادثه به ما کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشارهی امام حسین را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدفها برسیم و ملت ایران انشاءاللَّه خواهد رسید. نام امام حسین علیهالسّلام را خدا بزرگ کرده است و حادثهی کربلا را در تاریخ نگه داشته است. اینکه میگویم ما بزرگ نگهداریم، معنایش این نیست که ما این کار را میکنیم؛ نه. این حادثه عظیمتر از آن است که حوادث گوناگون دنیا بتواند آن را کمرنگ کند و از بین ببرد.»
عاشورا؛ یکی از مهمترین امتیازات جامعه شیعه
مقام معظم رهبری در جمع روحانیون استان «کهگیلویه و بویر احمد» در آستانه ماه محرّم 1373 اظهار کردند:
«تحقیقاً یکی از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. از همان روزی که موضوعِ ذکر مصیبت حسین بن علی علیه السّلام مطرح شد، چشمه جوشانی از فیض و معنویت در اذهان معتقدین و محبّین اهل بیت علیهم السّلام جاری گشت. این چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جریان داشته است؛ بعد از این هم خواهد داشت و بهانه آن هم یادآوری خاطره عاشوراست.
دارای ابعاد بی شمار است. پس، یادآوری این خاطره، در حقیقت مقوله ای است که می تواند به برکات فراوان و بیشماری منتهی شود. لذا شما ملاحظه می کنید که در زمان ائمّه علیهم السّلام، قضیه گریستن و گریاندن برای امام حسین علیه السّلام، برای خود جایی دارد. مبادا کسی خیال کند که در زمینه فکر و منطق و استدلال، دیگر چه جایی برای گریه کردن و این بحثهای قدیمی است! نه! این خیالِ باطل است. عاطفه به جای خود و منطق و استدلال هم به جای خود، هر یک سهمی در بنای شخصیت انسان دارد. خیلی از مسائل است که باید آنها را با عاطفه و محبّت حل کرد و در آنها جای منطق و استدلال نیست. البته در خلال هر احساسی که صادق باشد، یک برهان فلسفی خوابیده است.
حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریای خروشانِ عواطفِ صادق است. یک انسان والا، پاک، منوّر و بدون ذرّه ای شائبه تردید در شخصیت ملکوتی والای او، برای هدفی که همه منصفین عالم در صحّتِ آن، که مبتنی بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفقند، حرکت شگرفش را آغاز می کند و می گوید: «ایها النّاس! انّ رسول الله، صلّی الله علیه وآله، قال: من رأی سلطاناً جائراً...» بحث سرِ این است. امام حسین علیه السّلام، فلسفه حرکت خود را مقابله با جور قرار می دهد: «یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان.» بحث بر سرِ مقدّسترین هدفهاست که همه منصفین عالم آن را قبول دارند. چنان انسانی، در راه چنین هدفی، دشوارترین مبارزه را تحمّل می کند.
دشوارترین مبارزه، مبارزه غریبانه است. کشته شدن در میان هیاهو و هلهله دوستان و تحسین عامّه مردم، چندان دشوار نیست. چنان که در یکی از جنگهای صدر اسلام، وقتی که دو لشکرِ حقّ و باطل در مقابل هم صف کشیدند و کسانی چون پیغمبر و امیرالمؤمنین، علیهماالسّلام، در رأس جبهه حق قرار داشتند، پیغمبر از سپاهیان خود پرسید: چه کسی حاضر است به میدان برود و فلان جنگجوی معروفِ سپاه دشمن را از پای درآورد؟ جوانی از سپاهیان اسلام، داوطلب شد. پیغمبر دستی بر سر او کشید و او را بدرقه کرد. مسلمانان هم برایش دعا کردند و او به میدان نبرد رفت، جهاد کرد و کشته شد. این، یک نوع کشته شدن و جهاد کردن است. نوعِ دیگرِ جهاد کردن، جهادی است که وقتی انسان به سمت میدان نبرد می رود، آحاد جامعه نسبت به او یا منکرند، یا غافلند، یا کناره می جویند و یا در مقابلش می ایستند. کسانی هم که قلباً وی را تحسین می کنند - و تعدادشان کم است - جرأت ندارند زبانی به تحسینش بپردازند.
در حادثه عاشورای امام حسین علیه السّلام، حتی کسانی مانند «عبدالله بن عباس» و «عبدالله بن جعفر» که خودشان جزو خاندان بنی هاشم و از همین شجره طیبه اند، جرأت نمی کنند در مکه یا مدینه بایستند، فریاد بزنند و به نامِ امام حسین علیه السّلام، شعار بدهند. چنین مبارزه ای، غریبانه است و مبارزه غریبانه، سخت ترینِ مبارزه هاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، رویگردان. در مبارزه امام حسین علیه السّلام، حتّی برخی از دوستان هم معرضند. چنان که به یکی از آنها فرمود: «بیا به من کمک کن.» و او به جای کمک، اسبش را برای حضرت فرستاد و گفت: «از اسب من استفاده کن!»
غربت از این بالاتر و مبارزه از این غریبانه تر؟! آن وقت در این مبارزه غریبانه، عزیزترین عزیزانش در مقابل چشمش قربانی شوند. پسرانش، برادرزاده هایش، برادرانش و پسرعموهایش؛ این گلهای بنی هاشم، پرپر شوند، و در مقابلش روی زمین بریزند و حتّی کودک شش ماهه اش هم کشته شود!
علاوه بر همه این مصیبتها، می داند به مجرّد این که جان از جسم مطهّرش خارج شود، عیالات بی پناه و بی دفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. می داند که گرگهای گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حمله ور می شوند، دلهای آنها را می ترسانند؛ اموال آنها را غارت می کنند؛ آنها را به اسارت می گیرند و مورد اهانت قرار می دهند. می داند که به دختر والای امیرالمؤمنین علیه السّلام، زینب کبری سلام الله علیها، که جزو شخصیتهای بارز دنیای اسلام است، جسارت می کنند. اینها را هم می داند.
بر همه اینها، تشنگی خود و اهل و عیالش را اضافه کنید: کودکان خردسال، تشنه. دختر بچه ها، تشنه. پیرها، تشنه. حتی کودک شیرخواره، تشنه. می توانید تصوّر کنید که این مبارزه چقدر سخت است؟ انسانی چنان والا، پاک، مطهّر و منوّر که ملائکه آسمان برای تماشای جلوه او بر یکدیگر سبقت می گیرند و آرزومند تماشای حسین بن علی علیه السلام هستند تا به او متبرّک شوند؛ انسانی که انبیا و اولیا آرزوی مقام او را می کنند، در چنان مبارزه ای و با چنان شدّت و محنتی به شهادت می رسد. شهادتِ چنین شخصیتی، حادثه ای شگرف است. کدام انسانی است که عاطفه اش از این حادثه جریحه دار نشود؟! کدام انسانی است که این حادثه را بشناسد و بفهمد و نسبت به آن دلبسته نشود؟»
چرا نهضت عظیم حسینی ماندگار شد
ایشان در جمع دههاهزار نفر از راهیان نور و قشرهای مختلف مردم در پادگان دوکوهه در تاریخ نهم فروردین 1381 نیز خاطرنشان کردند:
«از سه بُعد و با سه دیدگاه، این نهضت عظیم حسینی را که در تاریخ این طور ماندگار شده است، می شود نگاه کرد. در هر سه بُعد، آنچه که بیش از همه چشم را خیره می کند، احساس عزّت و سربلندی و افتخار است.
یک بُعد، مبارزه حق در مقابل باطلِ مقتدر است که امام حسین علیه السّلام و حرکت انقلابی و اصلاحی او چنین کرد. یک بُعد دیگر، تجسّم معنویت و اخلاق در نهضت حسین بن علی است. در این نهضت عرصه مبارزه ای وجود دارد که غیر از جنبه اجتماعی و سیاسی و حرکت انقلابی و مبارزه علنی حق و باطل است و آن، نفس و باطن انسانهاست. آن جایی که ضعفها، طمعها، حقارتها، شهوتها و هواهای نفسانی در وجود انسان، او را از برداشتن گامهای بلند باز می دارد، یک صحنه جنگ است؛ آن هم جنگی بسیار دشوارتر. آن جایی که مردان و زنان مؤمن و فداکار پشت سر حسین بن علی علیه السّلام راه می افتند؛ دنیا و مافیها، لذّتها و زیباییهای دنیا، در مقابلِ احساس وظیفه از چشم آنها می افتد؛ انسانهایی که معنویتِ مجسّم و متبلور در باطنشان، بر جنود شیطانی - همان جنود عقل و جنود جهلی که در روایات ما هست - غلبه پیدا کرد و به عنوان یک عدّه انسان نمونه، والا و بزرگ، در تاریخ ماندگار شدند. بُعد سوم که بیشتر در بین مردم رایج است، فجایع، مصیبتها، غصّه ها، غمها و خونِ دلهای عاشوراست؛ لیکن در همین صحنه سوم، باز هم عزّت و افتخار هست. کسانی که اهل نظر و فکر و تأمّلند، باید هر سه بُعد را دنبال کنند.
در آن بُعدِ اوّل که امام حسین علیه السّلام یک حرکت انقلابی به راه انداخت، مظهر عزّت و افتخار بود. نقطه مقابلِ حسین بن علی چه کسی بود؟ آن حکومت ظالمِ فاسدِ بدکاره ای بود که «یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان» . نمودار اصلی این بود که در جامعه ای که زیر قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان، غرور، تکبّر، خودخواهی و خودپرستی رفتار می کرد؛ این خصوصیت عمده آن حکومت بود. چیزی که برایشان مطرح نبود، معنویت و رعایت حقوق انسانها بود. حکومت اسلامی را به همان حکومت طاغوتی که قبل از اسلام و در دورانهای مختلف در دنیا وجود داشته است، تبدیل کرده بودند. در صورتی که بارزترین خصیصه نظام اسلامی، حکومت است؛ برجسته ترین بخشهای آن جامعه ایده آلی که اسلام می خواهد ترتیب دهد، شکل و نوع حکومت و رفتار حاکم است.
به تعبیر بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبدیل کرده بودند. امامت یعنی پیشوایی قافله دین و دنیا. در قافله ای که همه به یک سمت و هدف والا در حرکتند، یک نفر بقیه را راهنمایی می کند و اگر کسی گم شود، دست او را می گیرد و برمی گرداند؛ اگر کسی خسته شود، او را به ادامه راه تشویق می کند؛ اگر کسی پایش مجروح شود، پای او را می بندد و کمک معنوی و مادّی به همه می رساند. این در اصطلاح اسلامی اسمش امام - امام هدایت - است و سلطنت نقطه مقابل این است. سلطنتِ به معنای پادشاهی موروثی، فقط یک نوعِ از سلطنت است. لذا بعضی سلاطین در دنیا هستند که اسمشان سلطان نیست، اما باطنشان تسلّط و زورگویی بر انسانهاست. هر کس و در هر دوره ای از تاریخ - اسم او هرچه می خواهد باشد - وقتی به ملت خود یا به ملتهای دیگر زور بگوید، این سلطنت است. این که رئیس جمهور یک دولتی - که در همه زمانها، دولتهای مستکبر بوده اند و امروز مظهر آن، امریکاست - به خود حق بدهد که بدون هیچ استحقاق اخلاقی، علمی و حقوقی، منافع خود و کمپانیهای پشتیبان خود را بر منافع میلیونها انسان ترجیح دهد و برای ملتهای دنیا تکلیف معین کند، این سلطنت است؛ حالا اسمش سلطان باشد یا نباشد!
در دوران امام حسین علیه السّلام امامت اسلامی را به چنین چیزی تبدیل کرده بودند: «یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان». امام حسین علیه السّلام در مقابل چنین وضعیتی مبارزه می کرد. مبارزه او بیان کردن، روشنگری، هدایت و مشخّص کردن مرز بین حقّ و باطل - چه در زمان یزید و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان یزید پیش آمد و اضافه شد، این بود که آن پیشوای ظلم و گمراهی و ضلالت، توقّع داشت که این امام هدایت پای حکومت او را امضاء کند؛ «بیعت» یعنی این. می خواست امام حسین علیه السّلام را مجبور کند به جای این که مردم را ارشاد و هدایت فرماید و گمراهی آن حکومت ظالم را برای آنان تشریح نماید، بیاید حکومت آن ظالم را امضا و تأیید هم بکند! قیام امام حسین علیه السّلام از این جا شروع شد. اگر چنین توقّع بی جا و ابلهانه ای از سوی حکومت یزید نمی شد، ممکن بود امام حسین همچون زمان معاویه و ائمّه بزرگوارِ بعد از خود، پرچم هدایت را برمی افراشت؛ مردم را ارشاد و هدایت می کرد و حقایق را می گفت. منتها او بر اثر جهالت و تکبّر و دوری از همه فضایل و معنویات انسانی یک قدم بالاتر گذاشت و توقع کرد که امام حسین علیه السّلام پای این سیه نامه تبدیل امامت اسلامی به سلطنت طاغوتی را امضاء کند؛ یعنی بیعت کند. امام حسین فرمود «مثلی لا یبایع مثله» ؛ حسین چنین امضایی نمی کند. امام حسین علیه السّلام باید تا ابد به عنوان پرچم حق باقی بماند؛ پرچم حق نمی تواند در صف باطل قرار گیرد و رنگ باطل بپذیرد. این بود که امام حسین علیه السّلام فرمود: «هیهات منّا الذّلّة» . حرکت امام حسین، حرکت عزّت بود؛ یعنی عزّت حق، عزّت دین، عزّت امامت و عزّت آن راهی که پیغمبر ارائه کرده بود. امام حسین علیه السّلام مظهر عزّت بود و چون ایستاد، پس مایه فخر و مباهات هم بود. این عزّت و افتخار حسینی است. یک وقت کسی حرفی را می زند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پای آن حرف نمی ایستد و عقب نشینی می کند؛ این دیگر نمی تواند افتخار کند. افتخار متعلّق به آن انسان، ملت و جماعتی است که پای حرفشان بایستند و نگذارند پرچمی را که آنها بلند کرده اند، توفانها از بین ببرد و بخواباند. امام حسین علیه السّلام این پرچم را محکم نگه داشت و تا پای شهادتِ عزیزان و اسارتِ حرم شریفش ایستاد. عزّت و افتخار در بُعد یک حرکت انقلابی این است.
در بُعد تبلور معنویت هم همین طور است. بارها این را گفته ام که خیلیها به امام حسین علیه السّلام مراجعه و او را بر این ایستادگی ملامت می کردند. آنها مردمان بد و یا کوچکی هم نبودند؛ بعضی جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما بد می فهمیدند و ضعفهای بشری بر آنها غالب شده بود. لذا می خواستند حسین بن علی را هم مغلوب همان ضعفها کنند؛ اما امام حسین علیه السّلام صبر کرد و مغلوب نشد و یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در این مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند. آن مادری که جوان خود را با افتخار و خشنودی به طرف این میدان فرستاد؛ آن جوانی که از لذّات ظاهری زندگی گذشت و خود را تسلیم میدان جهاد و مبارزه کرد؛ پیرمردانی مثل «حبیب بن مظاهر» و «مسلم بن عوسجه» که از راحتی دوران پیرمردی و بستر گرم و نرم خانه خودشان گذشتند و سختی را تحمّل کردند؛ آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - «حُرّبن یزید ریاحی» - و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسین بن علی پیوست، همه در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شدند.»
مظهر جوانِ فداکار در کربلا
«مظهر جوانِ فداکار در کربلا کیست؟ علی اکبر، فرزند امام حسین علیه السّلام؛ جوانی که در بین جوانان بنی هاشم برجسته و نمونه بود؛ جوانی که زیباییهای ظاهری و باطنی را باهم داشت؛ جوانی که معرفتِ به حقّ امامت و ولایت حسین بن علی علیه السّلام را با شجاعت و فداکاری و آمادگی برای مقابله با شقاوت دشمن همراه داشت و نیرو و نشاط و جوانی خود را برای هدف و آرمان والای خود صرف کرد. این خیلی ارزش دارد. این جوان فوق العاده و برجسته به میدانِ دشمن رفت و در مقابل چشم پدر و چشمان زنانی که نگران حال او بودند، جسد به خون آغشته اش به خیمه ها برگشت. این چنین مصیبت و عزایی چیز کوچکی نیست؛ اما همین حرکت او به سمت میدان و آماده شدن برای مبارزه، برای یک مسلمان، تجسم عزّت، بزرگواری، افتخار و مباهات است. این است که خداوند می فرماید: «و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین» . حسین بن علی علیه السّلام نیز به نوبه خود با فرستادن این جوان به میدان جنگ، عزّت معنوی را نشان داد؛ یعنی پرچم سربلندی و حاکمیت اسلام را که روشن کننده مرز بین امامتِ اسلامی و سلطنتِ طاغوتی است محکم نگه می دارد، ولو به قیمت جان جوان عزیزش باشد.
شنیده اید - در این روزها، بارها هم تکرار شده است - که هر کدام از اصحاب و یاران امام حسین علیه السّلام برای رفتن به میدان جنگ و مبارزه کردن اجازه می خواستند، امام به سرعت اجازه نمی داد. بعضیها را ممانعت می کرد؛ به بعضی می گفت که اصلاً از کربلا برگردید و بروید. او با جوانان بنی هاشم و اصحاب خود، چنین رفتار می کرد. اما علی اکبر - جوان محبوب و فرزند عزیزش - که اجازه میدان خواست، امام یک لحظه هم درنگ نکرد و به او اجازه داد. این جا می شود معرفت پسر و عظمت مقام پدر را فهمید.
تا وقتی اصحاب بودند، می گفتند جانمان را قربان شما می کنیم و اجازه نمی دادند کسی از بنی هاشم - فرزندان امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام - به میدان جنگ بروند. می گفتند اوّل ما می رویم و کشته می شویم، اگر بعد از کشته شدن ما خواستید، آن وقت به میدان بروید. وقتی که نوبت به جانبازی و شهادت بنی هاشم رسید، اوّل کسی که درخواست اجازه برای میدان می کند، همین جوان مسؤولیت شناس است؛ او علی اکبر، پسر آقا و پسر امام و از همه به امام نزدیکتر است، پس برای فداکاری از همه شایسته تر است. این هم یک مظهر امامت اسلامی است؛ این جا جایی نیست که دنیا، منافع مادّی، سود اقتصادی و شهوات نفسانی تقسیم کنند؛ این جا مجاهدت و سختی است؛ اوّل کسی که داوطلب می شود علی بن الحسین، علی اکبر است. این، معرفتِ این جوان را می نمایاند و امام حسین هم عظمت روحی اش را در مقابل این کار نشان می دهد و به مجرّد این که او درخواست می کند، امام حسین علیه السّلام هم اجازه می دهد که به میدان برود.»
(جملات الهام آمیز)
- توضیحات
- دسته: جملات زیبا و الهام بخش برای زندگی!
- نمایش از 24 فروردين 1394
- نوشته شده توسط علی نجفی
- بازدید: 756
علی نجفی ....
جملات زیبای تصویری (جملات الهام آمیز)
در این گالری جملات زیبا تصویری وجملات الهام آمیز رو برای شما آماده کرده ایم.
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)
جملات زیبای تصویری (جملات الهام امیز)